- بی حسی
خدرٌ
معنی بی حسی - جستجوی لغت در جدول جو
- بی حسی
Numbness, Senselessness
- بی حسی
engourdissement, insensibilité
- بی حسی
অসাড়তা , অসারতা
- بی حسی
بے حسی , بے حسی
- بی حسی
uyuşma, duyarsızlık
- بی حسی
ganzi, ukosefu wa hisia
- بی حسی
entumecimiento, insensatez
- بی حسی
Taubheit, Sinnlosigkeit
- بی حسی
оніміння , безглуздість
- بی حسی
drętwienie, bezsensowność
- بی حسی
麻木 , 无意识
- بی حسی
dormência, insensatez
- بی حسی
intorpidimento, insensatezza
- بی حسی
gevoelloosheid
- بی حسی
онемение , бессмысленность
- بی حسی
อาการชา , ความไร้สติ
- بی حسی
mati rasa, ketidakpekaan
- بی حسی
सुन्नता , संवेदनहीनता
- بی حسی
קהות , חוסר תחושה
- بی حسی
無感覚
- بی حسی
마비 , 무감각
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(حَ / حِ)
لغت نامه دهخدا
بی حساب:
متناسبند و موزون حرکات دلفریبت
متوجهند با ما سخنان بی حسیبت.
سعدی (طیبات).
رجوع به حساب و بی حساب شود، بی فایده. (ناظم الاطباء)
متناسبند و موزون حرکات دلفریبت
متوجهند با ما سخنان بی حسیبت.
سعدی (طیبات).
رجوع به حساب و بی حساب شود، بی فایده. (ناظم الاطباء)
بی یاری، تنهایی، غریبی، یتیمی، بیچارگی، بینوایی
بی روح، بی تفاوتی، بی احساسی، بی حسّی
